







عشق چون گنجی است در قلبی نهان لایقی باید که بسپاری به آن


من که بریدم از همه دلم فقط به تو خوشه
وفتی توهستی دلخوشی بی خودی پرپرنمیشه
دلواپسی دربه دره ؛چشم منم تر نمیشه
حس قشنگ ماشدن؛ با بودنت تازه میشه
آخه زیر سایه ی تو دلش میخواد قد بکشه
به جزتو پای هیچ کسی به فکر من وا نمیشه
شب سیاه بی کسی؛بی تو که فردا نمیشه
منکه دلم بادیدنت تا آسمون پر میکشه
اگه یه روزی تو بری ؛طفلکی دیوونه میشه
منکه دلم بابودنت جون میگیره؛تازه میشه











پیداست هنوز شقایق نشدی ...

زندانی زندان دقایق نشدی ...
وقتی که مرا از دل خود می رانی ...
یعنی که تو هیچ وقت عاشق نشدی ...
زرد است که لبریز حقایق شده است ..
.تلخ است که با درد موافق شده است ...
شاعر نشدی وگرنه میفهمیدی پاییز بهاریست که عاشق شده است




یادت می یاد چه بی هوا ،
تو قلب من قدم زدی یادت باشه
که قلبتو به هیش کی غیر من ندی دلم
می خواد یه بار دیگه بهم بگی دوسم داری
قول بدی تا ابد باشی ،
هیچ جوری تنهام نذاری ....
چرا یه بار ؟
تو لیاقتت بیشتر از ایناست .....
پس هزار بار می گم
تا بی نهایت می گم
دوستت دارم...

